بعض? وقتها احساس م? کنم که ه?چ چ?ز معن? ندارد. در س?اره ا? که م?ل?ونها سال است با شتاب بسو? فراموش? م? رود، ما در م?ان غم زاده شده ا?م ؛ بزرگ م?شو?م،ت?ش و تق? م?کن?م ، ب?مار م?شو?م، رنج م?بر?م، سبب رنج د?گران م?شو?م، گر?ه و مو?ه م?کن?م، م?م?ر?م، د?گران هم م?م?رند و موجودات د?گر? به دن?ا م? آ?ند تا ا?ن کمد? ب? معن? را از سر گ?رند... آ?ا زندگ? ما چ?ز? جز ?ک سلسله زوزه ها? ب? معن? در ب?ابان? از ستارگان ب? اعتنا ن?ست؟".... تونل _ ارنستو ساباتو