سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلها زنگاری چون زنگار مس دارند، پس آنها را با استغفار جلا دهید [امام صادق علیه السلام]
عشق
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 10046
بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
........... درباره خودم ...........
عشق
ابراهیم حاجی

........... لوگوی خودم ...........
عشق
............. بایگانی.............
زمستان 1385

........... دوستان من ...........
وبلاگ زیبای ebi

............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • علی و پسرش

  • نویسنده : ابراهیم حاجی:: 85/11/27:: 2:46 عصر

    سخاوت و ایثار على علیه السلام

    اذا جادت الدنیا علیک فجد بها على الناس طرا انها تتقلب فلا الجود یفنیها اذا هى اقبلت و لا البخل یبقیها اذا هى تذهب (على علیه السلام)

    سخاوت از طبع کریم خیزد و محبت و جاذبه را میان افراد اجتماع برقرار میسازد،شخص سخى هر عیبى داشته باشد در انظار عموم مورد محبت است.

    على علیه السلام در سخاوت مشهور و کعبه آمال مستمندان و بیچارگان بود هر کسى را فقر و نیازى میرسید دست حاجت پیش على علیه السلام مى‏برد و آنحضرت با نجابت و اصالتى که در فطرت او بود حاضر نمیشد آبروى سائل ریخته شود.

    حارث حمدانى دست نیاز پیش على علیه السلام برد،حضرت فرمود آیا مرا شایسته پرسش دانسته‏اى؟

    عرض کرد بلى یا امیر المؤمنین،على علیه السلام فورا چراغ را خاموش کرد و گفت این عمل براى آن کردم که ترا در اظهار مطلب خفت و شکستى نباشد.

    روزى مستمندى بعلى علیه السلام وارد شد و وجهى تقاضا کرد،على علیه السلام بعامل خود فرمود او را هزار دینار بدهد عامل پرسید از طلا باشد یا نقره؟فرمود براى من فرقى ندارد هر کدام که بدرد حاجتمند بیشتر میخورد از آن بده.

    معاویه که دشمن سرسخت آنحضرت بود روزى از یکى پرسید:از کجا میآئى؟

    آن شخص از راه تملق گفت از پیش على که بخیل‏ترین مردم است!معاویه گفت واى بر تو از على سخى‏تر کسى بدنیا نیامده است اگر او را انبارى از کاه و انبارى از طلا باشد طلا را زودتر از کاه میبخشد.

    یکى از مباشران على علیه السلام عوائد ملک او را پیش وى آورده بود آنحضرت فورا در آمد خود را بفقراء تقسیم نمود عصر آنروز همان شخص على علیه السلام را دید که شمشیرش را میفروشد تا براى خانواده خود نانى تهیه کند.

    على علیه السلام هیچگاه سائل را رد نمیکرد و میفرمود:اگر من احساس کنم که کسى از من چیزى خواهد خواست پیش از اظهار او در اجابت دعوتش پیشدستى میکنم زیرا حقیقت جود نا خواسته بخشیدن است.

    على علیه السلام میفرمود حاجتمندان حاجت خود را روى کاغذ بنویسند تا خوارى و انکسار سؤال در چهره آنها نمایان نشود.على علیه السلام چهار درهم پول داشت یکى را در موقع شب انفاق نمود و یکى را در روز و یکدرهم آشکارا و یکدرهم در نهان آنگاه این آیه نازل شد که مفسرین شأن نزول آنرا در مورد انفاق آنحضرت نوشته‏اند:

    الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون (1) .

    کسانیکه اموال خود را در شب و روز،نهانى و آشکارا انفاق میکنند براى آنها نزد پروردگارشان پاداشى است و ترس و اندوهى بر آنها نباشد (2) .

    پس از قتل عثمان که على علیه السلام بمسند خلافت نشست عربى نزد آنحضرت آمد و عرض کرد من بسه نوع بیمارى گرفتارم،بیمارى نفس،بیمارى جهل،بیمارى فقر!على علیه السلام فرمود مرض را باید بطبیب رجوع کرد و جهل را بعالم و فقر را بغنى.

    آن مرد گفت شما هم طبیب هستید و هم عالم و هم غنى!

    حضرت دستور داد از بیت المال سه هزار درهم باو عطاء کردند و فرمود هزار درهم براى معالجه بیمارى و هزار درهم براى رفع پریشانى و هزار درهم‏براى معالجه نادانى (3) .

    علماء و مفسرین عامه و خاصه نقل کرده‏اند على علیه السلام در مسجد نماز میخواند و در رکوع بود که سائلى در حالیکه سؤال میکرد از کنار او گذشت و آنحضرت انگشتر خود را که در دست داشت با اشاره باو بخشید،سائل وقتى از او دور شد با رسول اکرم صلى الله علیه و آله برخورد نمود حضرت پرسید چه کسى این انگشتر را بتو داد؟سائل اشاره بعلى علیه السلام نمود و گفت این شخص که در رکوع است آنگاه آیه:انما ولیکم الله و رسوله...که آیه ولایت بوده و ضمنا اشاره بخاتم بخشى آنحضرت است نازل شد (4) . (در بخش پنجم در ترجمه و تفسیر آیه مزبور بحث خواهد شد)

    على علیه السلام تنها به بخشش مال اکتفاء نمیکرد بلکه جان خود را نیز در راه حق ایثار نمود،در شب هجرت بخاطر پیغمبر صلى الله علیه و آله از جان خود دست شست و باستقبال مرگ رفت،معنى پر مغز ایثار همین است که جز على علیه السلام کسى بدان پایه نرسیده است.

    ایثار مقدم داشتن دیگران است بر نفس خود و کسى تا تسلط کامل بر نفس نداشته باشد نمیتواند مال و جان خود را بدیگرى بدهد،این صفت از سجایاى اخلاقى و صفات ملکوتى است که در هر کسى پیدا نمیشود،على علیه السلام با زحمت و مشقت زیاد نانى تهیه کرده و براى فرزندان خود مى‏برد در راه سائلى رسید و اظهار نیازمندى کرد حضرت نان را باو داد و با دست خالى بخانه رفت،روزى با غلام خود قنبر ببازار رفت و دو پیراهن نو و کهنه خرید کهنه را خود پوشید و نو را بقنبر داد.

    محدثین و مورخین،همچنین مفسرین ذیل تفسیر آیات سوره دهر (هل اتى) هر یک با مختصر تفاوتى در الفاظ و عبارات در مورد ایثار على علیه السلام بطورخلاصه چنین نوشته‏اند که حسنین علیهما السلام مریض شدند پدر و مادر آنها و حتى خود حسنین نذر کردند که پس از بهبودى سه روز بشکرانه آن روزه بگیرند فضه خادمه منزل نیز از آنها پیروى نمود.

    چون خداوند لباس عافیت بآنها پوشانید بنذر خود وفا کرده و مشغول روزه گرفتن شدند،على علیه السلام سه صاع جو از شمعون یهودى که همسایه‏شان بود قرض کرد و بمنزل آورد حضرت زهرا علیها السلام روز اول یکصاع از آنرا آرد نموده و (بتعداد افراد خانواده) پنج گرده نان پخت،شب اول موقع افطار سائلى پشت در صدا زد اى خانواده پیغمبر من مسکین و گرسنه‏ام از آنچه میخورید مرا اطعام کنید که خدا شما را از طعامهاى بهشتى بخوراند،خاندان پیغمبر هر پنج قرص را بمسکین داده و خود با آب افطار کردند.

    روز دوم فاطمه علیها السلام ثلث دیگر جو را آرد کرد و پنج گرده نان پخت شامگاه موقع افطار یتیمى پشت در خانه حرفهاى مسکین شب پیشین را تکرار کرد باز هر پنج نفر قرصهاى نان را باو داده و خود با آب افطار کردند.روز سیم فاطمه علیها السلام بقیه جو را بصورت نان در آورد و موقع افطارى اسیرى پشت در آمد و سخنان سائلین دو شب گذشته را بزبان آورد باز خاندان پیغمبر نانها را باو دادند و خودشان فقط آب چشیدند روز چهارم حسنین علیهما السلام چون جوجه میلرزیدند وقتى پیغمبر صلى الله علیه و آله آنها را دید فرمود پناه مى‏برم بخدا که شما سه روز است در چنین حالید جبرئیل فورا نازل شد و 18 آیه از سوره هل اتى را (از آیه 5 تا آیه 22) در شأن آنها و توضیح مقامات عالیه‏شان در بهشت برین برسول اکرم صلى الله علیه و آله قرائت کرد که یکى از آیات مزبور اشاره بانفاق و اطعام سه روزه آنها است آنجا که خداوند تعالى فرماید:

    و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا (5) .

    و در آخر آیات نازله هم از عمل بیریا و خالصانه آنها قدردانى‏کرده و فرماید:ان هذا کان لکم جزاء و کان سعیکم مشکورا.یعنى البته این (مقامات و نعمتهاى بهشتى که در آیه‏هاى پیش آنها را توضیح داده) پاداش عمل شما است و سعى شما مورد رضایت و قدردانى است (6) .

    پى‏نوشتها:

    (1) سورة بقره آیه 274

    (2) کشف الغمه ص 93ـینابیع المودة ص 92ـمناقب ابن مغازلى ص 280

    (3) جامع الاخبار ص 162

    (4) مناقب ابن مغازلى ص 313ـکفایة الطالب ص 250 و کتب دیگر.

    (5) سوره دهر آیه .8

    (6) شواهد التنزیل جلد 2 ص 300ـامالى صدوق مجلس 44 حدیث 11ـکشف الغمه ص 88 و کتب دیگر


    نظرات شما ()

  • علی و پسرش

  • نویسنده : ابراهیم حاجی:: 85/11/27:: 2:25 عصر

     

    مفهوم شخصیت

    از نظر فلسفى مجموعه نفسانیات هر کسى شخصیت او را تشکیل میدهد ولى در اصطلاح عموم،شخصیت اشخاص در نتیجه ظهور و بروز صفت خاصى مشخص و تعیین میگردد مثلا کسى که شم قوى در امور سیاسى داشته باشد شخصیت سیاسى نامیده شده و اگر عالم و دانشمند باشد بعنوان شخصیت علمى از وى نام مى‏برند و چون در روانشناسى ثابت شده است که نفسانیات و صفات جسمانى در همدیگر اثر دارند لذا براى معرفى کامل شخصیت هر فردى باید صفات جسمانى و خصوصیات روحى و اخلاقى او را بررسى نمود.

    از طرفى براى مطالعه صفات جسمى و خصال روحى اشخاص باید از روش معمول در علوم طبیعى یعنى از مشاهده و تجربه استفاده نمود زیرا حقیقت نفسانیات مانند خود نفس غیر قابل شناخت و مجهول است و فقط از آثار آنها میتوان بوجودشان پى برد.

    موضوع دیگر اینکه شناسائى ما درباره شخصیت اشخاص اعم از اینکه این شناسائى سطحى و یا علمى باشد منوط بدارا بودن صفات مشابهى از صفات صاحب شخصیت است بعبارت دیگر انسان از طریق حالات درونى خود بکیفیات نفسانى دیگران نیز پى مى‏برد و همین روش در مورد آلام و لذایذ جسمانى نیز صادق میباشد هنگامیکه آدمى از فوت نزدیکان خود متأثر میشود و یا از درد عضوى ناله‏میکند تأثر و درد سایرین نیز براى او قابل ادراک میباشد.

    از طرفى کیفیات نفسانى هر کسى منحصر بخود او بوده و تشکیل یک سلسله واحدى را میدهند که در اصطلاح روانشناسى آنرا وحدت گویند و این وحدت در طول زمان محفوظ مانده و هویت شخص را نشان میدهد.

    با در نظر گرفتن نکات معروضه اگر ما بخواهیم شخصیت على علیه السلام را چه از نظر صفات جسمانى و چه از لحاظ ملکات نفسانى مورد مطالعه قرار دهیم بیک اشکال مهم و لا ینحلى برخورد خواهیم نمود زیرا سجایاى اخلاقى و صفات خجسته و عالیه على علیه السلام که در روح بزرگ او نهفته بود براى ما مجهول است.

    على علیه السلام بشر بود ولى خصوصیات وجود او در هیچ بشرى دیده نشده است،کارهاى آنحضرت شبیه سایر مردم نبود تا مردم بتوانند او را از مقایسه با نفس خود بشناسند بلکه او مظهر العجایب و الغرایب بود که تمام افراد بشر را در گذشته و آینده مبهوت نموده و خواهد نمود !

    اعمال و افعال او کلا خارق العاده و عجیب بود،کسى که زورمند و توانا باشد تسلیم دیگرى نمیشود و در برابر اجحاف دیگران صبر و تحمل نمیکند زیرا صبر در برابر عجز است نه در برابر توانائى اما على علیه السلام در کمال قدرت و نیرو نهایت صبر و حلم را داشته است و این عمل را جز اعجاز بچه میتوان تعبیر نمود؟

    همچنین کسى که ادیب و خوش قریحه باشد فاقد صفت رزمجوئى بوده و بدرد صحنه کار زار نمیخورد اما على علیه السلام ادیب و خطیب منحصر بفرد بود و در عین حال دل و زهره شجعان عرب در میدانهاى جنگ از ترس و هیبت او ذوب میگردید.

    سید رضى (رحمة الله علیه) در مقدمه نهج البلاغه میگوید اگر کسى در خطبه‏ها و کلمات على علیه السلام بدون اینکه آنحضرت را بشناسد تأمل و اندیشه نماید یقینا چنین تصور خواهد کرد که گوینده این سخنان باید کسى باشد که از مردم کناره گرفته و جز عبادت و توجه بامور معنوى و اخلاقى بچیز دیگرى اهتمام نورزد،و هرگز تصور نخواهد کرد گوینده این سخنان کسى است که از شمشیرش خون چکیده و چه بسا که یکتنه در میان امواج خروشان دریاى سپاه غوطه‏ور بوده است و این ازفضائل عجیبه آنحضرت است که جمع بین اضداد نموده است.

    همچنین ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه مینویسد که ما هرگز شجاع بخشنده‏اى ندیده‏ایم،آنگاه طلحه و زبیر و عبد الله بن زبیر و عبد الملک بن مروان را نام مى‏برد که اینها شجاع بودند ولى بخل و حرص داشتند اما شجاعت و سخاوت امیر المؤمنین على علیه السلام معلوم است که بچه مقدار بوده است و این از احوال عجیبه و اوصاف مخصوصه آنحضرت است.

    بر همگان معلوم است که اشخاص فروتن و متواضع فاقد هیبت و وقار بوده و بعلت تواضعشان کسى مرعوب آنها نمیگردد ولى على علیه السلام با کمال تواضع و شکسته نفسى که حتى روى خاکها نشسته و ابو ترابش میگفتند چنان هیبت و رعب و شکوهى داشت که دل شیر را آب میکرد چنانکه روزى معاویه بقیس بن سعد گفت خدا رحمت کند ابوالحسن را بسیار خندان و خوش طبع بود،قیس گفت بخدا سوگند با آن شکفتگى و خندانى هیبتش از همگان فزون‏تر بود و آن هیبت تقوى بود که آنجناب داشت نه مثل هیبتى که اراذل و اوباش شام از تو دارند.

    این مطلب نیز بدیهى و مسلم است که هر کس در صفتى و یا در حرفه‏اى متخصص باشد در آن حرفه و فن مخصوص بر کس دیگرى که اطلاعات کلى و عمومى در چند فن و حرفه داشته باشد فضیلت و ارجحیت دارد مثلا یک پزشک متخصص در بیماریهاى قلبى در مورد معالجه آن عضو نسبت به یک پزشک عمومى که در سایر دستگاههاى بدن من جمله قلب هم اطلاعات کلى دارد مهارت و برترى خواهد داشت بعبارت دیگر هر ذو فنونى مغلوب ذو فن است چنانکه گویند.

    هر چند که ذو فنونى اما 
    ذو فن ز ذوفنون بسى به

    ولى فقط على علیه السلام بود که با وجود دارا بودن کلیه صفات کمالیه و فضائل نفسانى در هر یک از آنها نیز سرآمد همگان بوده واحدى را یاراى برابرى و مقابله در هیچیک از صفات مزبور با او نبوده است.

    نیرو و انرژى بدن در اثر جذب مواد غذائى صورت میگیرد و اگر نیرو و کالرى حاصله از غذا کمتر از انرژى مصرف شده بدن باشد تن آدمى ضعیف و رنجور گردد وبشهادت عموم مورخین خوراک على علیه السلام منحصر بنان جوینى بود که سه لقمه بیشتر نمیخورد ولى نیروى بازوى او توانست درب خیبر را از بیخ و بن بر کند و مرحب خیبرى را با ضربتى بخاک افکنده و همگان را بتحیر و تعجب وادارد چنانکه خود آنحضرت فرماید:

    آنکس که نان جوین مرا در سفره دید تعجب کرد که چگونه با این نان جوین بر لشگرى انبوه حمله میکنم و سپاهى را بتنهائى در هم میشکنم!

    و باز کسانى که شجاع و خونریز و مرد جنگ و شمشیر باشند فاقد غریزه ترحم و عاطفه بوده و قلب آنان را تیرگى و قساوت فرا میگیرد جز على علیه السلام که ابطال و شجعان عرب را طعمه شمشیر خود میکرد و در عین حال چنان رقت قلب و عاطفه داشت که از مشاهده حال بینوایان اندوهگین میشد و از دیدن طفل یتیمى اشگ چشمش جارى میگشت،چه خوب گفته گوینده این شعر :

    اسد الله اذا صال و صاح‏ 
    ابو الایتام اذا جاد و بر

    (موقعى که حمله میکرد و صیحه میزد شیر خدا بود و هنگام جود و احسان پدر یتیمان بود) .

    و از اینجا است که آنحضرت را اعجوبة العجایب گفته‏اند که وجود مبارکش مجمع اضداد و صفات متباین بوده و این خود معجزه بزرگى است زیرا که بظاهر از نظر منطق اجتماع ضدین و نقیضین محال است.

    دانشمندان طبیعى و علماى علم النفس ثابت کرده‏اند که مغز آدمى مرکز ادارکات و تعقلات بوده و چنانچه بناحیه‏اى از آن آسیب برسد در طرز تعقل و ادراک و بخصوص در قوه حافظه و بایگانى ذهن اختلالاتى پدید میآید که منجر بفراموشى و هذیان و پرت گوئى و امثال آنها میشود،با قبول این مطلب چه اعجازى از این بالاتر که وقتى فرق مبارک على علیه السلام از شمشیر زهر آلود ابن ملجم علیه اللعنة شکافته گردید مغز متلاشى و مسموم شده و اصلا مغزى باقى نمانده بود تا مرکز ادراکات و تعقلات باشد ولى آنحضرت با همانحال میفرمود سلونى قبل ان تفقدونى!و سخنان گهربارى که در وصیت‏هاى خود فرمود حاوى نکات علمى و اخلاقى بوده وبا خطبه‏هاى دیگر او که در حال سلامت و تندرستى ایراد نموده است کوچکترین فرقى ندارد و باز عجب اینکه ضمن موعظه و وصیت گاهى بحالت اغماء و بیهوشى میافتاد و پس از بهوش آمدن دنباله مطلب را بیان میفرمود بدون اینکه کوچکترین تغییرى در اسلوب کلمات و الفاظ و یا در ارتباط معانى و مضامین آنها بوجود آمده باشد!!

    بنابراین همچنانکه در مقدمه این فصل اشاره گردید شرح و توصیف شخصیت على علیه السلام از عهده تقریر همگان خارج بوده و اعمال و رفتار او باقیاسات ما قابل تفهیم نمیباشد.لذا بقول مولوى باید کار پاکان را قیاس از خود نگیریم و بلکه بعجز و ناتوانى خود از درک هویت و شخصیت على علیه السلام اقرار کنیم که افکار کوچک ما قابلیت درک واقعیت آنرا نخواهد داشت.

    مطالبى که در فصول آینده براى معرفى و نمایاندن شخصیت آنحضرت با توجه بمناقب و مکارم اخلاقى او نگاشته میشود براى اقناع ذهن ما است و الا درباره شخصیت واقعى على علیه السلام نه زبان را یاراى گفتن است و نه قلم را توانائى نوشتن زیرا آنجناب در تمام فضائل اخلاقى و ملکات نفسانى وارث نبى اکرم صلى الله علیه و آله بوده و بآن کوه مرتفع و بلندى ماند که طایر خیال بقله آن پرواز نتواند نمود و چون اقیانوس ژرفى است که غواص اندیشه را قدرت رسیدن بقعر آن نخواهد بود بدینجهت پیغمبر صلى الله علیه و آله بعلى علیه السلام خطاب فرمود که خدا را سزاوار معرفتش کسى جز من و تو نشناخت و ترا نیز چنانکه باید و شاید کسى جز خدا و من نشناخت:

    یا على ما عرف الله حق معرفته غیرى و غیرک و ما عرفک حق معرفتک غیر الله و غیرى (1) .

    و مناسب این مقال سخن یکى از متکلمین مشهور بنام نظام است که در حق آنحضرت چنین میگوید :

    کار امیر المؤمنین علیه السلام سخت مشکل است چه اگر بخواهیم در مدح‏و ثناى او باقتضاى حق و مقام سخن گوئیم غالى میشویم،و اگر قصور ورزیم کافر گردیم،و یک حالت میانه میان این دو حال است که بسیار لطیف و دقیق،و ادراک آن منوط بتوفیق است (2) .

    پى‏نوشتها:

    (1) مناقب ابن شهر آشوب جلد 2 ص .51

    (2) ناسخ التواریخ زندگانى امام باقر علیه السلام جلد 7 ص .127


    نظرات شما ()

  • I LOVE LOVE you

  • نویسنده : ابراهیم حاجی:: 85/11/21:: 6:28 عصر

    امروز عطرآگین ترین بیت غزل را

    آری...برای بار آخر می نویسم

    از لحظه ی رویایی دیدار اول

    امروز اصلا جور دیگر می نویسم

    باور کن احساسی که با دست تو روئید

    بی هیچ آهنگ و زبانی گفتنی نیست

    من خستگی های دلم هم خواب رفته

    دیگر بهار از پیش چشمم رفتنی نیست

    پس خاطرم را با سلامت شادتر کن

    من هم برایت دوستی را می نگارم

    من هم به پاس این همه حس صداقت

    سکان قلبم را به دستت می سپارم

    پس تکه های باورم را زندگی کن

     

    من بی تو گنگ و مبهمم معنا ندارم

    این جمله را بسپار در ذهن سلامت

    من جز تو امیدی به فردا ها ندارم

    افشین گنجی

    اینم چن تا آهنگ قشنگ کافیه فقط روش کیلیک کنی

    خونسرد مهدی مقدم......خیلی بد شد مهدی مقدم...همدم مهدی مقدم

    یه آهنگم از گوگوش باور کن....

    لاف عاشقی علی اصحابی

    علیرضا عصار

    افشین زادحسین گنجی


    نظرات شما ()

  • تنهایی

  • نویسنده : ابراهیم حاجی:: 85/11/21:: 6:28 عصر


    نظرات شما ()

  • عشق

  • نویسنده : ابراهیم حاجی:: 85/11/21:: 6:28 عصر

    امیدوارم خوشتون بیاد

     

     


    نظرات شما ()

  • دوستت دارم برای همیشه

  • نویسنده : ابراهیم حاجی:: 85/11/21:: 6:28 عصر

     میخوام    کنارت   بشینم            کنارت       آروم        بگیرم 

    میخوام   نگاهت     بکنم            از   تو   چشات  جون بگیرم

    میخوام که  پیشم بمونی            تا سر   و  سامون     بگیرم 

    میخوام   برات حرف  بزنم            انقدر بگم عاشقتم تا بمیرم 

    میخوام اگه   خدا   بخواد            دستت   رو تو  دستام بگیرم 

    میخوام   بدونی  دوستت دارم   تا...بمیر....م.    نه ! حتی بمیرم هم دوستت خواهم داشت ..!! 

    افشین گنجی


    نظرات شما ()

  • عکس شهسام عقیلی برادر شادمهر عقیلی (2 عکس)و(آلبوم)

  • نویسنده : ابراهیم حاجی:: 85/11/21:: 5:39 عصر

    عکسهایی از شهسام عقیلی برادر شادمهر عقیلی ..        (2 عکس)و(آلبوم)

    عکس(1)      عکس(2)

    توضیح:این آقای شهسام عقیلی ظاهرا یک آلبوم به نام (دنیای زخمی ) به بازار داده

    که من به هر قیمتی بود پیداش کردم وچون از نظر من خیلی زیبا و با احساس بود

    گذاشتم شما هم اگر خواستید دانلود کنید انصفا صداشم خیلی شبیهشه!!!!!!!!!

    فقط نمیدونم ایرانه یا نه؟!؟!؟!                                 دنیای زخمی

    1-دنیای زخمی

    2-حکم تیر بار

    3-صدای گیتار

    4-ناجی فریاد

    5-جور نارفیقان

    منتظر عکسهای جدید من باشید smilie

     افشین...


    نظرات شما ()

  • علی و پسرش

  • نویسنده : ابراهیم حاجی:: 85/11/21:: 5:39 عصر

    صبر و حلم على علیه السلام

    ان عضک الدهر فانتظر فرجا فانه نازل بمنتظره او مسک الضر و ابتلیت به فاصبر فان الرخاء فى اثره (على علیه السلام)

    صبر و حلم از صفات فاضله نفسانى است و از نظر علم النفس معرف علو همت و بلندى نظر و غلبه بر امیال درونى است و تسکین دردها و آلام روحى بوسیله صبر و شکیبائى انجام میگیرد .

    صبر،تحمل شداید و نا ملایمات است و یا شکیبائى در انجام واجبات و یا تحمل بر خوردارى از ارتکاب معاصى و محرمات است و در هر حال این صفت زینت آدمى است و هر کسى باید خود را بزیور صبر آراسته نماید.

    على علیه السلام از هر جهت صبور و شکیبا و حلیم بود زیرا رفتار او خود مبین حالات او بود حتى در جنگها نیز صبر و بردبارى میکرد تا دشمن ابتداء بیشرمى و تجاوز را آشکار مینمود .

    على علیه السلام در حلم و بردبارى بحد کمال بود و تا حریم دین و شرافت انسانى را در معرض تهاجم و تجاوز نمیدید صبر و حوصله بخرج میداد ولى در مقابل دفاع از حقیقت از هیچ حادثه‏اى رو گردان نبود.معاویه را نیز بحلم ستوده‏اند اما حلم معاویه تصنعى و ساختگى بوده و از روى سیاست و حیله‏گرى و براى حفظ منافع مادى بود در حالیکه حلم على علیه السلام فضیلت اخلاقى محسوب شده و براى احیاء حق و پیشرفت دین و هدایت گمراهان بود.

    در تمام غزوات پیغمبر صلى الله علیه و آله رنج و مشقت کارزار را تحمل نمود و از آن بزرگوار حمایت کرد و هر گونه سختى و ناراحتى را درباره اشاعه و ترویج دین با کمال خوشروئى پذیرفت .

    رسول اکرم صلى الله علیه و آله از فتنه‏هائى که پس از رحلتش در امر خلافت بوجود آمد او را آگاه کرده بصبر و تحمل توصیه فرمود،على علیه السلام نیز مصلحة براى حفظ ظاهر اسلام مدت 25 سال در نهایت سختى صبر نمود چنانکه فرماید:فصبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى .یعنى من مانند کسى صبر کردم که گوئى خارى در چشمش خلیده و استخوانى در گلویش گیر کرده باشد.

    على علیه السلام براى استرداد حق خویش قدرت داشت ولى براى حفظ دین مأمور بصبر بود و این بزرگترین مصیبت و مظلومیتى است که هیچکس را جز خود او یاراى تحمل آن نیست!میفرماید (بارها تصمیم گرفتم که یکتنه با این قوم ستمگر بجنگ برخیزم و حق خود باز ستانم ولى بخاطر وصیت پیغمبر صلى الله علیه و آله و براى حفظ دین از حق خود صرف نظر کردم.) چه صبرى بالاتر از این که اراذلى چند مانند مغیرة بن شعبه و خالد بن ولید بخانه‏اش بریزند و بزور و اجبار او را براى بیعت با ابو بکر بمسجد برند در حالیکه اگر دست بقبضه شمشیر میبرد مخالفى را در جزیرة العرب باقى نمیگذاشت!گویند وقتى حضرت امیر علیه السلام را کشان کشان براى بیعت با ابو بکر بمسجد مى‏بردند یک مرد یهودى که آن وضع و حال را دید بى اختیار لب بتهلیل و شهادت گشوده و مسلمان شد و چون علت آنرا پرسیدند گفت من این شخص را میشناسم و این همان کسى است که وقتى در میدانهاى جنگ ظاهر میشد دل رزمجویان را ذوب کرده و لرزه بر اندامشان میافکند و همان کسى است که قلعه‏هاى مستحکم خیبر را گشود و در آهنین آنرا که بوسیله چندین نفرباز و بسته میشد با یک تکان از جایگاهش کند و بزمین انداخت اما حالا که در برابر جنجال یکمشت آشوبگر سکوت کرده است بى حکمت نیست و سکوت او براى حفظ دین اوست و اگر این دین حقیقت نداشت او در برابر این اهانتها صبر و تحمل نمیکرد اینست که حق بودن اسلام بر من ثابت شد و مسلمان شدم.

    باز چه مظلومیتى بزرگتر از این که از لشگریان بیوفاى خود بارها نقض عهد میدید و آنها را نصیحت میکرد اما بقول سعدى (دم گرمش در آهن سرد آنها مؤثر واقع نمیشد) و چنانکه گفته شد آرزوى مرگ میکرد تا از دیدار کوفیهاى سست عنصر و لا قید رهائى یابد.

    على علیه السلام پس از رحلت پیغمبر صلى الله علیه و آله دائما در شکنجه روحى بود و جز صبر و تحمل چاره‏اى نداشت بنقل ابن ابى الحدید آنحضرت صداى کسى را شنید که ناله میکرد و میگفت من مظلوم شده‏ام فرمود:هلم فلنصرخ معا فانى ما زلت مظلوما.یعنى بیا با هم ناله کنیم که من همیشه مظلوم بوده‏ام!

    درباره مظلومیت و شکیبائى على علیه السلام پس از رحلت پیغمبر صلى الله علیه و آله (در دوران خلفاء ثلاثه) ترجمه خطبه شقشقیه ذیلا نگاشته میشود تا صبر و تحمل آنجناب از زبان خود وى شنیده شود:

    بدانید بخدا سوگند که فلانى (ابو بکر) پیراهن خلافت را (که خیاط ازل بر اندام موزون من دوخته بود بر پیکر منحوس خود) پوشانید و حال آنکه میدانست محل و موقعیت من نسبت بامر خلافت مانند میله وسط آسیاب است نسبت بسنگ آسیاب که آنرا بگردش در میآورد. (من در فضائل و معنویات چون کوه بلند و مرتفعى هستم که) سیلابهاى علم و حکمت از دامن من سرازیر شده و طایر بلند پرواز اندیشه را نیز هر قدر که در فضاى کمالات اوج گیرد رسیدن بقله من امکان پذیر نباشد.

    با اینحال شانه از زیر بار خلافت (در آن شرایط نا مساعد) خالى کرده و آنرا رها نمودم و در این دو کار اندیشه کردم که آیا با دست تنها (بدون داشتن کمک براى گرفتن حق خود بر آنان) حمله آرم یا اینکه بر تاریکى کورى (گمراهى مردم) که شدت آن پیران را فرسوده و جوانان را پیر میکرد و مؤمن در آنوضع رنج مى‏برد تا پروردگارش را ملاقات مینمود شکیبائى کنم؟پس دیدم صبر کردن بر این ظلم و ستم (از نظر مصلحت اسلام) بعقل نزدیکتر است لذا از شدت اندوه مثل اینکه خار و خاشاک در چشمم فرو رفته و استخوانى در گلویم گیر کرده باشد در حالیکه میراث خود را غارت زده میدیدم صبر کردم!تا اینکه اولى راه خود را بپایان رسانید و عروس خلافت را بآغوش پسر خطاب انداخت!عجبا با همه اقرارى که در حیات خویش به بى لیاقتى خود و شایستگى من میکرد (و میگفت:اقیلونى و لست بخیرکم و على فیکم.ـمرا رها کنید که بهترین شما نیستم در حالیکه على در میان شما است) بیش از چند روز از عمرش باقى نمانده بود که مسند خلافت را بدیگرى (عمر) واگذار نمود و این دو تن دو پستان شتر خلافت را دوشیدند،خلافت را در دست کسى قرار داد که طبیعتش خشن و درشت و زخم زبانش شدید و لغزش و خطایش در مسائل دینى زیاد و عذرش از آن خطاها بیشتر بود.

    او چون شتر سرکش و چموشى بود که مهار از پره بینى‏اش عبور کرده و شتر سوار را بحیرت افکند که اگر زمام ناقه را سخت کشد بینى‏اش پاره و مجروح شود و اگر رها ساخته و بحال خود گذارد شتر سوار را به پرتگاه هلاکت اندازد،سوگند بخدا مردم در زمان او دچار اشتباه شده و از راه راست بیرون رفتند من هم (براى بار دوم) در طول اینمدت با سختى محنت و اندوه صبر کردم تا اینکه (عمر نیز) براه خود رفت و خلافت را در میان جمعى که گمان کرد من هم (در رتبه و منزلت) مانند یکى از آنها هستم قرار داد.

    خدایا کمکى فرماى و در این شورا نظرى کن،چگونه این مردم مرا با اولى (ابو بکر) برابر دانسته و درباره من بشک افتادند تا امروز در ردیف این اشخاص قرار گرفتم و لکن باز هم (بمصلحت دین) صبر کردم و در فراز و نشیب با آنها هماهنگ شدم (سابقا گفته شد که اعضاء شورا شش نفر بودند) پس مردى (سعد وقاص) بسابقه حقد و کینه‏اى که داشت از راه حق منحرف شد و قدم در جاده باطل نهاد و مرد دیگرى (عبد الرحمن بن عوف) بعلت اینکه داماد عثمان بود از من اعراض کرده‏و متمایل باو شد و دو نفر دیگر (طلحه و زبیر که از پستى آنها) زشت است نامشان برده شود.بدین ترتیب سیمى (عثمان) در حالیکه (مانند چهار پایان از کثرت خوردن) دو پهلویش باد کرده بود زمام امور را در دست گرفت و فرزندان پدرش (بنى امیه) نیز با او همدست شده و مانند شترى که با حرص و ولع گیاهان سبز بهارى را خورد،مشغول خوردن مال خدا گردیدند تا اینکه طنابى که بافته بود باز شد (مردم بیعتش را شکستند) و کردارش موجب قتل او گردید.

    چیزى مرا (پس از قتل عثمان) بترس و وحشت نینداخت مگر اینکه مردم مانند یال کفتار بسوى من هجوم آورده و از همه طرف در میانم گرفتند بطوریکه از ازدحام و فشار آنان حسنین در زیر دست و پا مانده و دو طرف جامه‏ام پاره گردید.

    مردم چون گله گوسفندى که در جاى خود گرد آیند (براى بیعت) دور من جمع شدند و چون بیعت آنان را پذیرفتم گروهى (مانند طلحه و زبیر) بیعت خود را شکستند و گروه دیگرى (خوارج) از زیر بار بیعت من بیرون رفتند و برخى نیز (معاویه و طرفدارانش) بسوى جور و باطل گرائیدند مثل اینکه آنان کلام خدا را نشنیدند که فرماید:ما سراى آخرت را براى کسانى قرار میدهیم که در روى زمین اراده سرکشى و فساد نداشته باشند و حسن عاقبت مخصوص پرهیزکاران است.

    بلى بخدا سوگند این آیه را یقینا شنیده و حفظ کردند و لکن دنیا در نظر آنان جلوه کرد و زینت‏هایش آنها را فریب داد.

    بدانید سوگند بدان خدائى که دانه را (در زیر زمین براى روئیدن) بشکافت و بشر را آفرید اگر حضور آن جمعیت انبوه و قیام حجت بوسیله یارى کنندگان نبود و پیمانى که خداوند از علماء براى قرار نگرفتن آنان در برابر تسلط ستمگر و خوارى ستمدیده گرفته است وجود نداشت هر آینه مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته و رها میکردم و از آن صرف نظر مى‏نمودم و شما در مى‏یافتید که این دنیاى شما (با تمام زرق و برقش) در نزد من بى ارزشتر از آب بینى بز است (1) .

    على علیه السلام در این خطبه در اثر هیجان ضمیر و فرط اندوه شمه‏اى از صبرو تحمل خود را درباره مظلومیتش اظهار داشته و بر همه روشن نموده است که تحمل چنین مظلومیتى چقدر سخت و طاقت فرسا است زیرا آنجناب که مستجمع تمام صفات حمیده و سجایاى عالیه اخلاقى بود در مقابل سعد وقاص و معاویه و امثال آنها قرار گرفته بود که تقابل آنها از نظر منطق درست تقابل ضدین است چنانکه خود آنحضرت فرماید روزگار مرا بپایه‏اى تنزل داد که معاویه هم خود را همانند من میداند!تحمل اینهمه نا ملائمات در راه دین بود و بهمین جهت وقتى ضربت خورد فرمود فزت و رب الکعبة.

    پى‏نوشتها:

    (1) نهج البلاغه خطبه .3


    نظرات شما ()

  • عکسهاای محسن یگانه و روزبه خوانندهای ایرانی

  • نویسنده : ابراهیم حاجی:: 85/11/21:: 5:39 عصر

     محسن یگانه و روزبه خوانندهای ایرانی

    محسن یگانه      روزبه     ****اینجا کلیک کنید لطفا

     


    نظرات شما ()

  • (عکسهایی از حامد حاکان خواننده ایرانی)

  • نویسنده : ابراهیم حاجی:: 85/11/21:: 5:39 عصر

    حامد حاکان (من فکر میکردم سنش بیشتر از این حرفاست!!!!!!!!!)(۳عکس)

    عکس (۱)  عکس(۲)  عکس(۳) <<<<اینجا کلیک کنید لطفا

     


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ